به نام خدا
غروب جمعه و دلتنگی همیشه ؛ سایه درختان به روی افقتاریک زمانه افتاده ؛ ماهی به طلوع ماه از امید کوچ میکند و باز به امید میرسد ؛ سرگشته و حیران از اشک می سراید :
خوش به حال ما که هر هفته یکی آدیـنه دارد
تــکه ای آیــینــه دارد
جمعه ها از جنس آهی که فلک در سینه دارد
غصه ای دیرینه دارد
دشتی از جنس قنــوتم می رسد ســبزینه دارد
دست هامان پینه دارد
هر نبرد از آفتاب انــدیشه ای بــی کیـنه دارد
مژده ای سیمینه دارد
طالــع صــبحی برای غـنچه ها پیشــینه دارد
قصه ای رنگینه دارد