[ و اشعث پسر قیس را که فرزندش مرده بود چنین تعزیت فرمود : ] اشعث اگر بر پسرت اندوهگینى ، سزاوارى به خاطر پیوندى که با او دارى ، و اگر شکیبا باشى هر مصیبت را نزد خدا پاداشى است . اشعث اگر شکیبایى پیش گیرى حکم خدا بر تو رفته است و مزد دارى ، و اگر بى تابى کنى تقدیر الهى بر تو جارى است و گناهکارى . پسرت تو را شاد مى‏داشت و براى تو بلا بود و آزمایش ، و تو را اندوهگین ساخت و آن پاداش است و آمرزش . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :2
کل بازدید :22200
تعداد کل یاداشته ها : 12
03/11/29
1:25 ع

به نام خدا

می دانم کار بدی هست ولی تراوشات همایونی ما زمان و مکان نمی شناسد . قضیه این است که این شعری که این پایین می گذارم را سر کلاس مدرسه گفتم .وقتی معلم درهایی از علم را برای ما می گشود و ...   ولی حیف این کودک نافهم (بنی بشر) قدر نمی داند و ... خواستم شما را با سفری که سال پیش به آسمان کرده بودم آشنا کنم . افتخار بزرگی که نصیبتان می شود . شما از این پرواز ها ندیده اید چون بال دارید ولی من بی بال پرواز می کنم . می دانید چطور ؟

اینطور :

از سـال پیش هــم اکنــون ، در اوج آسـمانم 

چون ابر های طـــوفان ، چون موج آسمانم

در راه آســمــــان ها چــاهی عجــب ندیــدم

امــــا یـــکی ز شب ها از رویـــشان پـریدم

چتری که روی سر بود اینک به زیر پــایم

ابری دگــر نـــدیدم خورشـــیــد بی نــوایـــم

ایـنـجــا تمــام مسـتـان جــام عــقـیـــق دارند

از شــرق آســمـــان ها مهر شــفـیــق دارند

تا آسـمان هــفــتــم بـــی بــال مــن پــریـــدم

اســــمــــی ز دل نــبــردم امــا دلــی خریدم

اینجا شکوفه ی ابر گل هـــای خیـــس دارد

اما زمـــــــــــین درخــتـــی  آبی کثیر خواهد

تاریـــک گشتـــه راهم اما ســتـــــاره دارم

شاید غروب تاریـک شایــد شـــراره دارم

رازی دگر نبــــاشد بـــیـــن من و خـــــدایم

اما گــنــاه بـــنـــده    شایــــد از او جــــدایم


90/11/12::: 5:0 ع
نظر()