به نام خدا
غروب جمعه و دلتنگی همیشه ؛ سایه درختان به روی افقتاریک زمانه افتاده ؛ ماهی به طلوع ماه از امید کوچ میکند و باز به امید میرسد ؛ سرگشته و حیران از اشک می سراید :
خوش به حال ما که هر هفته یکی آدیـنه دارد
تــکه ای آیــینــه دارد
جمعه ها از جنس آهی که فلک در سینه دارد
غصه ای دیرینه دارد
دشتی از جنس قنــوتم می رسد ســبزینه دارد
دست هامان پینه دارد
هر نبرد از آفتاب انــدیشه ای بــی کیـنه دارد
مژده ای سیمینه دارد
طالــع صــبحی برای غـنچه ها پیشــینه دارد
قصه ای رنگینه دارد
به نام خدا
این موضوع اصلا به من ربطی ندارد که امروز پرسپولیس میبرد یا استقلال میبازد.این که میگویند:پرویز دوبله ، سوبله یا این که :دنیزلی حیا کن پرسپولیسو رها کن !
ربطی ندارد که اگر پرسپولیس برد به خاطر این است که جباری مصدوم است؛ این که تیم دوم استقلال را برده . یا به شکل دیگر اگر استقلال ببازد شاید صدر جدول را ببوسد و کنار بگذارد .
مهم نیست که اون تماشاگر از کجا آمده . چه فرقی می کند ؟ خب از کابل افغانستان و از شب پیش توی استادیوم خوابیده و تمنای یک لقمه نان برای شامش داشته . می بینید بدون غذا میخوابد و صبح ناشتا ناشتا دارد شعار می دهد بعد هم بر میگردد و .... چه می کند ؟ چه فرقی دارد امشب دوربین عنکبوتی روشن است یا نه .
ولی به من ربط دارد که امشب چقدر کارت سوخت خیرات می شود .این مهم است که اگر پرسپولیس گل زد چطور شادی خود را تقدیم مردم می کنند .
استقلال می داند چطور پرسپولیس را ببرد اما امان از "شیش تاییاش"
"منتظر نظر شما"
به نام خدا
می دانم کار بدی هست ولی تراوشات همایونی ما زمان و مکان نمی شناسد . قضیه این است که این شعری که این پایین می گذارم را سر کلاس مدرسه گفتم .وقتی معلم درهایی از علم را برای ما می گشود و ... ولی حیف این کودک نافهم (بنی بشر) قدر نمی داند و ... خواستم شما را با سفری که سال پیش به آسمان کرده بودم آشنا کنم . افتخار بزرگی که نصیبتان می شود . شما از این پرواز ها ندیده اید چون بال دارید ولی من بی بال پرواز می کنم . می دانید چطور ؟
اینطور :
از سـال پیش هــم اکنــون ، در اوج آسـمانم
چون ابر های طـــوفان ، چون موج آسمانم
در راه آســمــــان ها چــاهی عجــب ندیــدم
امــــا یـــکی ز شب ها از رویـــشان پـریدم
چتری که روی سر بود اینک به زیر پــایم
ابری دگــر نـــدیدم خورشـــیــد بی نــوایـــم
ایـنـجــا تمــام مسـتـان جــام عــقـیـــق دارند
از شــرق آســمـــان ها مهر شــفـیــق دارند
تا آسـمان هــفــتــم بـــی بــال مــن پــریـــدم
اســــمــــی ز دل نــبــردم امــا دلــی خریدم
اینجا شکوفه ی ابر گل هـــای خیـــس دارد
اما زمـــــــــــین درخــتـــی آبی کثیر خواهد
تاریـــک گشتـــه راهم اما ســتـــــاره دارم
شاید غروب تاریـک شایــد شـــراره دارم
رازی دگر نبــــاشد بـــیـــن من و خـــــدایم
اما گــنــاه بـــنـــده شایــــد از او جــــدایم
به نام خدا
سلام اول معمولا با تردید و دودلی بر لب های مبارک جاری می شود . نگران از این هستی که اگر سلام کنی جوابی می گیری ؟ جوابشان خوب است ؟ تو را آدم حساب می کنند ؟ یا این که نه ...
من هم برای رفع نگرانی و البته این که خودم هم این ماجرا را باور کنم اسم خود را " بنی بشر" گذاشتم تا درسی برای همه شود از این که من چه موجود مهمی هستم ! من از آدم هستم ! پس بدون شک نظر شما سندی بر ادعای بزرگ من است .... آنوقت من از شادی پر می زنم .
آدم ها همه پرواز می کنند . در خیال خود . پروازی بی معنی . خیال معنایی ندارد وقتی که منطق را می دانی . حقبقت همه ما جزخیال نیست . پس باید مجازی بود . باید مجازی پرواز کرد!
به قول قیصر :
خسته ام از آرزو ها ! آرزو های شعاری
شوق پرواز مجازی ! بال های استعاری
لحظه های کاغذی را روز شب تکرار کردن
خاطرات بایگانی زندگی های اداری
پس من با شما پرواز می کنم . تا خسته نشوم ...